سناریو
تقريبا اواخر سال ١٣٤٨ بود كه عليخان نقرهچي، خاتون رو توي خواروبار فروشي ديد و عاشقش شد توي همان سالهم ازدواج كردن و خاتون رو به خونه خودش آورد. توي همون چندسال اول حنانه و ريحانه نقرهچي بدنيا اومدن. دخترا تقريبا به سن فهم رسيده بودن كه به خاتون تجاوز شد و حاصل اون تجاوز شد پسري به نام جابر. عليخان نقرهچي كه يكي از بازاريهاي معروف زمان خودش بود اگر موضوع را ميفهميد اول متجاوز رو پيدا ميكرد و ميكشت بعد هم خاتونرو، پس خاتون از ترس قاتل شدن مردش و به بار آمدن اين رسواييهم خودش سكوت كرد و هم از هركس كه از موضوع كوچكترين خبري داشت خواست تا سكوت كنه. پدر واقعي جابر هم از ترس اين كه علي خان موضوع رو نفهمه و سر خودش برباد نره به دعا نويس پناه برد و به اين شكل شيطان در خانه عليخان و بدن جابر حلول كرد. جابر به واسطه شيطان، تبديل شد به قاتل عليخان و خاتون و اين قتل روح شيطان رو در خانه حبس كرد، جابر تبديل به خود شيطان شد و خانه عليخان، دنيايي مملو از وحشت...





به شدت بازی مزخرف و اشغالی میباشد نه اکت درست حسابی نه دکور خوب نه سناریو که شما بفهمی چی ب چی شد من با تجربه بازی از سال ۹۷ تا به الان پیشنهاد میکنم پولتان را دور بریزید ولی این بازی نرید
خوب نبود