سناریو
سال ۱۳۸۲ خانواده ای در محله نارمک زندگی میکردن. همه چیز از یک اتفاق بد شروع شد...آتشسوزی ناگهانی که منجر به سوختن نیمی از منزل آنها و مرگ دختر ۶ ماهه خانواده مرادی شد. اما این پایان ماجرا نبود. پدر و مادری که صورت خودشون رو برای نجات نوزادشدن از دست داده بودن، برای تسکین دلتنگیشون به بچههای محل که نزدیک میشدن همه بچهها ازشون میترسیدن.بعدها تصمیم به آوردن بچه از پروشگاه گرفتن که به دلیل اختلالات روانی و افسردگی با درخواستشون موافقت نکردن. از دست دادن فرزند، ترد شدن و تنهایی کاری با اونا کرد که دیگه از خونه نیمه سوخته خودشون بیرون هم نیومدن و از این خانواده دیگه هیچ خبری نشد که نشد...یکییکی گم شدن بچههای محل شک همه همسایههارو برد سمت همون خونواده با خونه سوختشون. همین شک باعث شد که همسایهها پلیسرو از شک خودشون مطلع کنن. از کلانتری مامور فرستادن که ماجرارو پیگیری کنه. مامور محل برای تجسس وارد خونه خونواده مرادی شد. مدتی از لحظه ورود پلیس نگذشته بود که صدای بیسیم نظر همسایههارو برای ورود به آن خانه نفرین شده جلب کرد...



عالی بود ، ارزش بازی کردن رو داره
خوب بود